loading...
بهترين سايت تفريحي
شهرام عبادپور بازدید : 207 پنجشنبه 14 آبان 1394 نظرات (0)

تدریس فوق العاده پروفسور لوین

http://s2.picofile.com/file/7940559565/537660_472124176159141_451049150_n.jpg
اعتبار و عظمت موسسه فن آوری ماساچوست موسوم به دانشگاه ام آی تی، بر هیچ کس پوشیده نیست. این دانشگاه (موسسه) را بسیاری برای همیشه به عنوان برترین دانشگاه مهندسی (فنی) دنیا می دانند. هر چند در سال گذشته در رنکینگ تازه اعلام شده دانشگاه ها، این دانشگاه، جایگاه خود را به مؤسسه فناوری کالیفرنیا موسوم به دانشگاه کلتک با تنها 2000 دانشجو داده است، با این وجود همچنان، دانشگاه ام آی تی در کنار دانشگاه و موسسه های معتبر مهندسی ایالت کالیفرنیا (کلتک، برکلی و استنفورد)، معتبرترین و با آبرو ترین دانشگاه های فنی دنیا به حساب می آیند. نشان به آن نشان که تا کنون 73 دانش آموخته این دانشگاه، موفق به دریافت جایزه نوبل در رشته های گوناگون شده اند.
اما در این میان، پروفسور والتر لوین یکی از بنام ترین استادان دانشگاه ام آی تی است. شاید نه به خاطر عظمت و پهنای علمی فراوان ایشان، بلکه به دلیل روش یکتای درس دادن او. او که اصالتا هلندی است و دکترای فیزیک هسته ای از دانشگاه معروف دلفت هلند را دارد، پس از به پایان رساندن دوره فوق دکترایش در دانشگاه ام آی تی، در همان دانشگاه به عنوان استادیار پذیرفته شد. برخی فیلمهای تدریس او در سایت یوتیوب قابل مشاهده است. او در بسیاری از مواقع ابزار آزمایش را در کلاس فراهم میکند تا جوانان حاضر در کلاس او معنای فیزیکی فرمولهای نگاشته شده روی تخته سیاه را همان لحظه درک کنند.

 ایشان برای اثبات اینکه میزان جرم وزنه هیچ تاثیری روی زمان نوسان آونگ ندارد، خودش بر آونگ سوار شد و آزمایش را در کلاس انجام داد و فرمول نگاشته شده روی تخته سیاه را به صورت عملی نشان داد.


اما این عکس به عنوان یکی از جالبترین حرکات پروفسور لوین به ثبت رسید. او یک گوی بسیار سخت 15 کیلویی را به حالت نوسان در آورد. او در حقیقت می خواست قانون بقای انرژی را اثبات کند و این بدان معنا بود که اگر یک وزنه از جای خود رها شود، پس از یک نوسان، یا به جای نخست بازمی گردد و یا به دلیل افت انرژی با کمی فاصله اصلا به جای نخست باز نمی گردد. او به همین دلیل یک گوی سنگین را به آونگ بست و آن را چسبیده به صورتش (چانه) قرار داد و رها کرد. او پیش از رها کردن گوی سخت و سنگین، این جمله را به زبان آورد:


"من می خواهم این جسم را رها کنم. من امیدوارم که بتوانم آن را با سرعت صفر رها کنم. بنابراین زمانی که این جسم برمی گردد ممکن است چانه مرا لمس کند. نه اینکه آن را خرد کند. من از شما می خواهم که کاملا ساکت باشید چرا که این یک جوک نیست. اگر من نتوانم این جسم را با سرعت صفر رها کنم، این آخرین لکچر (سخنرانی) من خواهد بود. من چشمانم را می بندم. نمیخواهم این صحنه را ببینم."

او پس از اینکه با جسارت این صحنه را به پایان رساند، این جمله جالب را به زبان آورد:
"فیزیک جواب داد و من همچنان زنده هستم."

فیلم این حرکت جالب این استاد بازنشسته را در اینجا ببینید:


پنج‌شنبه 14 شهریور 1392 @ 22:51

میتی کومون

http://s3.picofile.com/file/7924198602/293657_487245497980342_193547550_n.jpg
سفرهای میتی کومون شاید براستی و به خصوص برای پسربچه های ایرانی یادآور خاطرات فراوانی باشد. دوبله زیبا، ژانر احساسی رزمی و شخصیتهای جالب داستان به خصوص زمبه و سگارو، همگی در ماندگاری این کارتون جذاب تاثیرگذار بودند.
اما داستان میتی کومون هم براستی خواندنی است. میتی کومون در حقیقت "میتو کومان" بوده است که برگرفته از شخصیتی تاریخی به نام "توکوگاوا میتسوکنی" بود که در قرن هفدهم در ژاپن و در میتو میزیسته است که از افراد عالی رتبه شهر میتو به حساب می آمده. عکس پایینی، میتو کومان واقعی را نشان می دهد. میتو کومان به دلیل صداقتش و هم‌چنین به خاطر اعتماد بیش ازحد شوگون اعظم به او، کار بازرسی و سرکشی به سایر شهرها را انجام می‌داد. او دو محافط نیرومند به نامهای "ساساکی سوکه سابورو" و "واشوسی کاکانوشین" که به ترتیب در کارتون با نامهای "تسوکه" و "داداش کایکو" ظاهر شدند. شخصیتهای سگارو و زمبه نیز شخصیتهای خیالی بودند که برای جذابیت بیشتر به کارتون اضافه شدند.
البته در کنار کارتون "سفرهای میتی کومون"، سریال تلویزیونی آن نیز تولید شده که در 1951 ساخته شد. در سال 1990، "WNYE-TV" اقدام به پخش مجدد آن با عنوان "حاکم بزرگ میتو" کرده است. پخش این سریال همچنان ادامه دارد. تصاویر سمت راست و چپ بالا به ترتیب شخصیت های سری تلویزیونی و کارتونی شخص میتی کومون هستند که شباهت خیره کننده ای به هم دارند.


اطلاعات بیشتر در مورد انیمیشن یا کارتون را در این لینک بخوانید:
http://irananimators.ir/news/963.do

یکی از بخشهای جالب اپیزود میتوکومان را در این لینک ببینید:
http://www.youtube.com/watch?v=ypeO8gUE-tw

اطلاعاتی در مورد سری تلویزیونی این سریال را از اینجا دنبال کنید:
http://wiki.d-addicts.com/Mito_Komon

چهارشنبه 6 شهریور 1392 @ 14:01

استیون هاوکینگ

http://s4.picofile.com/file/7912054729/532783_375026762535550_544616616_n.jpg

استیون هاوکینگ بریتانیایی شاید از نظر نبوغ چیزی از آلبرت انیشتین کم نداشت. اما شانس، زیاد با او یار نبود. او نماد مجسم غلبه اراده و امید بر بیماریست. او در سال 1963 و در بیست یک سالگی به بیماری بسیار نادری و علاج ناپذیری به نام ALS دچار شد که نوع حاد بیماری MS است و سیستمهای عصبی شخص را فلج می کند.
پزشکان به او گفته بودند که او تنها 2 یا 3 سال دیگر زنده خواهد بود. اما او همچنان زنده است و به طور دائم در حال درو کردن جایزه ها، مدالها و کرسی های افتخاری دانشگاه ها و همچنین نگاشتن کتاب است. کتابهای او بسیار جنجالی و معمولارکورد شکن بوده اند. او عالیترین نشان افتخار آمریکا را نیز چند سال پیش از باراک اوباما دریافت کرد. تمام بدن او فلج است و تنها دو انگشت دست او حرکت می کند و همان دو انگشت با اتصال او به کامپیوترهای بسیار پیشرفته، وظیفه صحبت کردن و نوشتن را به جای او انجام می دهند.
اما تصویر سمت چپ، مربوط به سال 1965 است. زمانی که استیون با دختری به نام "جین وایلد" ازدواج کرد. در دستان استیون یک عصا می بینید که نشان پیشرفت بیماری بوده است. با این حال جین که به شدت به استیون علاقه مند بود و با وجود اینکه می دانست شوهرش شاید تنها یک سال دیگر زنده بماند، با او ازدواج کرد. ازدواجی که 25 سال و تا سال 90 دوام داشت. از آن جالب تر ازدواج دوم استیون با الین میسون در 1995 (عکس سمت راست) بود. الین میسن در حقیقت با یک انسان تمام فلج که تمام زمانش را روی صندلی چرخ دار بود ازدواج کرد. این ازدواج نیز 11 سال به درازا کشید.

پنج‌شنبه 24 مرداد 1392 @ 12:30

ماجرای سگ دوست داشتنی و تاریخی که هاچیکو نام داشت


http://s2.picofile.com/file/7893950428/377789_295119163859644_75958448_n.jpg
هاچیکو در ماه نوامبر 1923 به دنیا آمد و زمانی که تنها دو ماه داشت، به شکلی کاملا تصادفی توسط شخصی به نام دکتر شابرو اوئنو، استاد دانشکده کشاورزی دانشگاه توکیو، پیدا شد. دکتر اوئنو او را به منزلش برد و از او مراقبت کرد.
منزل او که از دانشگاه فاصله زیادی داشت، او را مجبور می کرد که برای رفتن به دانشگاه، هر روز به ایستگاه قطار برود و بعد از ظهر هم با همان قطار برگردد. این کار تقریبا هر روز ادامه داشت. هاچیکو، چنان دلبستگی به صاحبش پیدا کرد که هر روز به ایستگاه قطار می آمد تا صاحبش را بدرقه کند. جالب تر اینجا است که وقتی دکتر اوئنو از سر کار برمی گشت می دید که هاچیکو روی یک سکوی کنار ایستگاه نشسته و منتظر صاحبش است. هاچیکو این کار را تا ماه می 1925، تقریبا 16 ماه به صورت مداوم انجام داد تا اینکه در یکی از همین روزها، پروفسور اوئنو که از بیماری مغزی رنج می برد بر اثر سکته مغزی در سر کلاس درس، درگذشت.
انتظار هاچیکو بیهوده بود. خانواده دکتر او را به منزل برگرداندند. فردای آن روز، هاچیکو باز هم سر ساعت مقرر به ایستگاه رفت و به انتظار صاحبش نشست. اما دریغ که این انتظار بیهوده بود. تقریبا هم مسافران قطار و صاحبان مغازه اطراف هاچیکو را به خوبی می شناختند و از وفاداری بی نظیر این سگ حیرت زده شده بودند.
در سال 1932، مقاله ای از هاچیکو و رفتارش در روزنامه "توکیو آساهی شیمبوهی" چاپ شد و هاچیکو را به شهرتی ملی رساند. سگی تحسین برانگیز که هر روز با اشتیاق و راس ساعت مقرر روی سکوی کنار ایستگاه می نشیند و منتظر صاحبش می ماند. دریغ که دکتر اوئنو مرده و هیچگاه برنمی گردد.
جنازه هاچیکو در روز 8 مارس 1935 در کنار ایستگاه قطار شیبویا یافت شد. هاچیکوی جوانی که از چند ماهگی هر روز به انتظار صاحبش در کنار ایستگاه می ایستاد بدون دلسرد شدن، این کار را تا ده سال بعد و در اوج فرتوتی و بیماری نیز انجام داد.
کم کم هاچیکو تبدیل به سمبل ملی وفاداری شد تا اینکه دستور ساخت تندیسی از هاچیکو بر روی همان سکویی که هاچیکو در کنار ایستگاه منتظر صاحبش می ماند، داده شد. این تندیس یک بار در جنگ تخریب شد اما دوباره ساخته شد.
هم اکنون پس از گذشت 85 سال از آن واقعه، تندیس هاچیکو، همچنان در انتظار بازگشت صاحبش است.از داستان این سگ، فیلم سینمایی بسیار زیبایی نیز به نام "هاچیکو، داستان یک سگ" ساخته شده است

یکشنبه 13 مرداد 1392 @ 17:49

یک سایت ، یک جهان خنده

http://s4.picofile.com/file/7864067090/Image_php.jpg


زندگی شاد و ثبت شادی‌های زندگی انقدر با ارزش و مهم هست که هر کسی بخواد تو یه گوشه دنیا لحظه‌های شادش رو برای خودش و دیگران برای همیشه ثبت کنه.

یه گروه باحال یه سایت برای ثبت خنده‌ها راه انداختن تا آدما از همه جای دنیا بتونن لبخندهاشون رو با دیگران به اشتراک بذارن. هر وقت خنده کم آوردید، حوصله لبخند نداشتید، و پکر بودید سری به این سایت بزنید.

دیدن خنده دیگران خنده رو بهتون سرایت می‌ده و شاید با چرخیدن تو بخش‌های مختلف این سایت و دیدن کسایی که از کشورهای مختلف جهان برای این شبکه خنده عکس شادی فرستادن، ترغیب شید که از لبخندها و شادی‌هاتون سهمی به مردم جهان بدید.

خنده مسریه، ثبت خنده ثبت یه شادی مفت و مجانیه و به اشتراک گذاشتن شادی‌ها تو روزای سخت یادمون میاره که همیشه هم چرخ گردون بد نچرخیده. خنده شما می‌تونه به دیگران هم همینو بگه. مهم‌ نیست چطور می‌خندید، لب و دندوناتون چه شکلیه یا موقع خنده دور لب و چشم‌تون چقدر چروک می‌شه. با تماشای این همه عکس خنده تو این سایت می‌فهمید که لبخند همیشه و روی هر صورتی و تو هر جایی از این دنیای بزرگ زیباست.


وب سایت oursmil.es

جمعه 4 مرداد 1392 @ 23:54

زوم بک های دیوانه کننده

این اثر یک کتاب بی متن از Istvan Banyai  هست که به طور آرام از تصویر قبلی زوم بک می کند و دور می شود. این دور شدن و هیجان برای اینکه بفهمیم در تصویر بعدی چه چیزی وجود دارد، بیننده را به ورق زدن کتاب ترغیب می کند.

حرکت های پیوسته دوربین رو به عقب و بازی های بصری ناشی از آن در این مجموعه تصاویر احساس به بازی گرفته شدن را به بیننده می دهد و بعد از هر مرحله بیننده را متوجه اشتباه خود در مورد پیش بینی نتیجه داستان نموده و برای ادامه آن تشویق می کند. این مجموعه تصاویر متعلق به یکی از موفق ترین کارهای بانیای در کتاب کوچکی به نام "زوم" است که تمام آنها با همین تمهید دور شدن فاصله بیننده از موضوعات تو در تو ادامه پیدا می کند. 


صفحات این کتاب را در ادامه مطلب می توانید مشاهده کنید.
 

 
ادامه مطلب ...
جمعه 28 تیر 1392 @ 16:13

زندان بدون دیوار

 http://s4.picofile.com/file/7852872040/296711_vKgLsPKO.jpg


بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده‌ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار می‌داد.حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین‌المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت می‌شد. از هیچیک از تکنیک‌های متداول شکنجه استفاده نمی‌شد، اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی می‌مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمی‌کردند. بسیاری از آنها شب می‌خوابیدند و صبح دیگر بیدار نمی‌شدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمی‌کردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی می‌ریختند.
دلیل این رویداد سال‌ها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:

«در این اردوگاه، فقط نامه‌هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان می‌رسید. نامه‌های مثبت و امیدبخش تحویل نمی‌شد.
هر روز از زندانیان می‌خواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی را که به دوستان خود خیانت کرده‌اند، یا می‌توانستند خدمتی بکنند و نکرده‌اند تعریف کنند.
هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را می‌کرد سیگار جایزه می‌گرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمی‌شد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.»


تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است:
1-با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین می‌رفت.
2-با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب می‌شد و خود را انسانی پست می‌یافتند.
3-با تعریف خیانت‌ها، اعتبار آنها نزد همگروهی‌ها از بین می‌رفت.
 
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ‌های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده می‌شود.

ما چقدر در زندگی، اطرافیان خود را به صورت خاموش شکنجه کرده‌ایم؟

چهارشنبه 19 تیر 1392 @ 17:53

خیابانی برای عبور خوش‌اندام‌ها!


http://s2.picofile.com/file/7839707311/941189_477825608977518_1911137864_n.jpg
شهر دیدنی پراگ، در جمهوری چک علاوه بر جاذبه‌های گردشگری متعدد از جمله کلیساها و ساختمان‌های قدیمی و بافت شهری قرون وسطایی خود، باریک‌ترین خیابان جهان را در خود جای داده است. این خیابان کمتر از نیم‌متر پهنا دارد و افراد چاق اجازه عبور از آن را ندارند.

این خیابان که کمتر از ۵۰ سانتی‌متر پهنا دارد تنها میزبان عابرانی است که اندامی متناسب دارند. این گذرگاه دارای پله‌های سنگی متعدد است. تنها برای برای عبور یک نفر ظرفیت دارد.

گردشگران و میهمانان شهر پراگ، علاوه بر پل چارلز، کاخ‌ سلطنتی، میدان اصلی شهر و منطقه مالااسترنا، از باریک‌ترین خیابان این شهر که در جهان بی‌نظیر است نیز دیدن می‌کنند.


یک گردشگر چاق آلمانی پس از خروج از رستورانی واقع در یکی از دو سر این خیابان، برای رفتن به منطقه مالااسترنا واقع در مرکز شهر پراگ، این خیابان را انتخاب کرد. اما پس از مدتی در آن گیر افتاد و دیگر نمی‌توانست از آن خارج شود.

بیش از نیم‌ ساعت، نیروهای آتش‌نشانی شهر پراگ برای خروج این گردشگر تلاش کردند. شهرداری پراگ برای ممانعت از بروز حوادث مشابه در دو سر این خیابان،‌علائم هشدار دهنده برای افراد چاق نصب کرده‌ است.

در اسناد تاریخی آمده است که درگذشته تعداد زیادی از این خیابان در شهر پراگ وجود داشته اما اکنون تنها یک نمونه از آن در منطقه مالااسترنا باقی مانده است.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 214
  • کل نظرات : 15
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 24
  • بازدید امروز : 62
  • باردید دیروز : 101
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 286
  • بازدید ماه : 754
  • بازدید سال : 10,728
  • بازدید کلی : 160,157